مقالات دینی

از هر خرمنی خوشه ای

مقالات دینی

از هر خرمنی خوشه ای

آیا مسلمانان کتابخانه های ایران و مصر را سوزانیده اند؟

اشاره: سؤال فوق از جمله سؤالاتی است که غالباً از زبان منتقدین در برخی از محافل طنین انداز می گردد و جوانان را در برابر آن همه علم پروری و کتاب دوستی دچار حیرت می گرداند، مقالة حاضر این اتهام ناروا را با اسناد غیر قابل تردید رد می نماید

 

اتهام

کتابسوزی کتابها و کتابخانه های ایران و مصر توسط فاتحان مسلمان, افسانه ای بیش نیست و تا قرن ششم هجری و شکست اروپائیان در جنگهای صلیبی و آغاز دروغ پردازی و شایعه سازی علیه اسلام و مسلمین هیچ مسلمانی و یا نامسلمانی نگفته و ننوشته که حتی یک کتاب هم بوسیله فاتحین مسلمان سوخته شده باشد. و در قرن ششم عیسویان اروپا بعد از آنکه در فاجعه اندلس و قتل عام مسلمانان باعتراف مورّخ معروف مسیحی جرجی زیدان در کتاب (تمدن اسلام)[1]هشتاد هزار کتاب را آتش زدند و در حمله به شام و فلسطین نیز سه میلیون کتاب را به آتش کشیدند و در جنگهای صلیبی هم دچار آن شکستها و سرافکندگیها گردیدند یکی بخاطر پوشانیدن ننگ و عار کتابسوزی خویش در اندلس وشام و فلسطین و دیگری بخاطر معیوب نشان دادن فتوحات اسلامی و تبلیغات ناروا علیه مسلمانان و جبران شکستهای روحی و معنوی جهان مسیحیّت، برای اولین بار( توجه فرمایید اولین بار)‌ یکنفر مسیحی در سال 602 هجری با نام عبداللطیف در سفر نامة خود «الافاده و الاعتبار» به هنگام بازدید از عمودی که در محل کتابخانة اسکندریه مشاهده کرد چنین نوشتگفته می شود رواقی بر این عمود استوار بوده که ارسطو!! در آن رواق تدریس می‌کرده است و در اینجا کتابخانه ای بوده که عمرو بن عاص به اشاره خلیفه آنرا سوزانیده است».در صورتیکه عموم مؤرخین متفق هستند که ارسطو هرگز به اسکندریه نیامده و در آنجا مدرس نبوده همچنین اتفاق دارند براینکه در زمان فتح مصر بوسیلة عمروبن عاص در این کتابخانه کتابی وجود نداشته است.

بیست

و یکسال بعد از عبداللطیف مسیحی یک طبیب یهودی نیز بنام ابوالفرج در سال 623 در ملطیه آسیای صغیر در کتاب (مختصر الدّول)‌ نوشت: به هنگام فتح مصر عمروبن عاص به درخواست یحیی نحوی در بارة کتابهای کتابخانه اسنکندریه از خلیفه مسلمانان عمرtکسب تکلیف کرد عمرtدر جواب او نوشت: « اگر این کتابها موافق با قرآن می باشند هیچ ضرورتی به آنها نیست و اگر مخالف با قرآنند تمام آنها را بر باد ده». بعد از وصول این نامه عمروبن عاص همة‌ کتابها را برای سوزانیدن در بین حمامها تقسیم کرد و کفایت سوخت شش ماه تمام حمامها گردید.[2]

چیز

عجیبی است بجای اینهمه مؤرخین مسلمان در شش قرن یک طبیب یهودی این مطلب را برای ما می نویسد البته به نقل از عبداللطیف مسیحی زیرا قبل از او هیچ کافر و مسلمانی این مطلب را نگفته و ننوشته بود. و با اضافه کردن اینکه این کتابها برای سوخت همة‌ حمامهای اسکندریه که برخی دوازده هزار حمام ذکر کرده اند کفایت کرده است. حالا اگر حداقل را در نظر بگیریم (چهار هزار حمام)و صورتهای گوناگون مسأله را منظور نماییم، این گونه خواهد بود: سوخت چهار حمام در شش ماه مساوی سوخت دو هزار حمام است در یکسال و این هم مساوی سوخت یک حمام است در دو هزار سال!! یا در هفتصد و سی هزار شبانه روز و اگر برای گرم کردن شبانه روزی یک حمام فقط سیصد جلد کتاب متوسط در نظر گرفته شود، باید تعداد کتابها دویست و نوزده میلیون جلد بوده باشند و چنین تعدادی از کتابها حداقل دو میلیون متر قفسه جای می خواهد و چنین ارقام سرسام آوری درآن عصر جز درمخلیة أبو الفرج یهودی قابل تصور نیست. و یحیی نحوی فیلسوف مصری که ابو الفرج از آن نامبرده است طبق اسنادی که اخیراً تحقیق شده در حدود صد سال قبل از فتح اسکندریه درگذشته است و ملاقات وی با عمرو بن عاص افسانه ای بیش نیست. با این حال سال 360، هفت سال بعد از ابو الفرج یهودی درکتاب  ( اخبار العلماء) بعد از بحث از یحیی نحوی دانشمندی مصری قصه سوختن کتابهای کتابخانة اسکندریه را بوسیلة عمرو بن عاص نقل کرده است و یکصد و بیست سال بعد، یعنی در حدود سال 750هجری، مقریزی در خطط مقریزی عین عبارت عبداللطیف مسیحی را با تعبیر«گفته میشود» نقل نموده است. و چون در این سه کتاب با عبارت «گفته میشود» مطلب آغاز گردیده نشان می دهد که آن مطلب در هیچ کتابی نوشته نشده فقط در افواه برخی از مردم«برخی از مسیحی ها و یهودیها» شایع بوده است. حاج خلیفة مؤرخ معروف ترک در اواخر قرن دهم در کتاب کشف الظنون تنها این جمله را نوشته که: «عرب در صدر اسلام بجز زبان و احکام ومسائل پزشکی به علم دیگری اهمیت نمی دادند وگفته می شود که عرب هنگام فتح شهرها کتابهایی بدست می آوردند ومی سوزانیدند». و چنانکه ملاحظه می شود حاج خلیفه نیز مطلب را با عبارت: «گفته می شود» آغاز کرده است که تکرار همان شایعة برخی از مسیحی ها و یهودیانی است که از آن بحث کردیم و منظور از (گفته می شود) گفتة آنها است.

دربارة

سوزانیدن کتابهای ایرانیان تا اواخر قرن هشتم و گذشتن هشتصد سال از فتح ایران هیچ مسلمانی و هیچ نامسلمانی نگفت و ننوشت که فاتحان عرب کتابهای ایرانیان را سوزانیده اند، حتی عبداللطیف مسیحی وابوالفرج یهودی نیز که افسانة سوزاندن کتابخانة اسکندریة مسیحی نشین و یهودی نشین را بر سر زبانها انداختند، از ساختن این افسانه نسبت به سوازنیدن کتابهای ایرانیان (چون اکثراً زردشتی بودند) دریغ ورزیدند و نگفتند و ننوشتند که عربها کتابهای ایرانیان را آتش زدند. امام در اواخر قرن هشتم نخستین کسی که از این مطلب بحث کرد ابن خلدون بود آنهم نه بصورت نقل و روایت بلکه بعنوان نتیجه تحلیل تاریخی و باز با تعبیر«گفته می شود»، وی نوشته استدولتهای ایران چون در عمران وآبادی و گسترش مرزها بسیار پیش رفته اند بنابر این طبق قاعده در علوم عقلی نیز خیلی جلو رفته اند و گفته می شود اسکندر بعد از کشتن دارا و تسلط بر ایران علوم عقلی را از ایران به یونان برد واز علوم عقلی ایرانیان استفاده ها کردند، و چون کشور ایران بدست اعراب فتح شد وکتب بسیاری در آن سر زمین یافتند سعدبن ابی وقاص در بارة این کتابها از عمرtکسب تکلیف نمود و عمرtبه وی نامه نوشت که همة کتابها را در آب فرو افکنید زیرا اگر در آنها راهنمایی و راستی باشد خداوند ما را به رهبری کننده تر از آن هدایت کرده است و اگر کتب ضاله و گمراهی است پس کتاب خدا ما را از آنها بی نیاز کرده است».[3] از این رو آنها را در آب یا آتش افکندند. در بیانات این محقق علوم اجتماعی و کم نظیر متأسفانه این اشکالات دیده می شود، اول تحلیل تاریخی تنها می تواند علل حوادث را بررسی کرده و وقایع را بهم مرتبط نماید و از روابط قضایا بحث کند و در یک کلمه(واقع نگری است) و به هیچ وجه کارش روایت تراشی و خبرسازی نیست و چون هشت قرن قبل از ابن خلدون ایران فتح گردیده ودر مدت این هشت قرن هم هیچ مسلمان و هیچ نامسلمانی نگفته و ننوشته که فاتحان مسلمان حتی یک کتاب را از ایرانیان سوزانیده اند بنابر این گزارش این خبر از نوع مرسل و در حدود یکهزار واسطه از آن حذف شده و به هیچ وجه شایستة‌ استدلال نیست. دوم با وجود اینکه اسکندر در زمان ارسطو به ایران حمله کرده ویونان با وجود سقراط و افلاطون و ارسطو و فیثاغورث وصدها فیلسوف و دانشمند معروف در علوم عقلی به اوج خود رسیده است چگونه ممکن است که اسکندر علوم عقلی ایران را به یونان منتقل کرده باشد و ایران باستان صادر کننده منطق و فلسفه به یونان باشد با این حال ایران یک فیلسوف معروف وسرشناس{ازآن زمان}نداشته باشد. بعلاوه، آنچه در رابطه با آتش زدن کتابخانة‌ اسکندریه و کتابخانه ایران به امیر المؤمنین حضرت عمرtنسبت می دهند اگر روایتش صحیح می بود، بی گمان در اوایل و اواخر قرن دوم که نقل و ترجمه کتابهای علوم عقلی یونان وترجمة از کتابهای ایرانی بوسیلة ابن مقفع به میان آمد لابد یکی از مجتهدین و فقها باستناد به اظهارات امیر المؤمنین عمرtبا این برنامه مخالفت می کرد یا حداقل چند نفر آن اظهارات را مورد بحث وگفتگو قرار می دادند، در صورتیکه هیچکس در این باره چیزی را روایت نکرده است.

در

سال 1193هجری سرجان ملکم سفیر انگلیس در ایران به زبان انگلیسی کتابی را در تاریخ ایران نوشت و بعداً به فارسی ترجمه ودر بمبئ چاپ شد و طبق نقل کتاب (مزدیسنا و ادب فارسی) در بارة‌ فتح ایران بوسیله مسلمانان چنین نوشته استشهرها را با خاک یکسان و آتشکده ها را با آتش سوخته و موبدان را از دم تیغ گذرانده وکتب فضلای ملت اعم از آن در مطلق علوم نوشته شده بودند یا تاریخ ومسائل مذهبی، همه را نابود کردند».

در

صورتیکه مسلمانان در اثنای فتح ایران نه تنها هیچ شهری را خراب نکردند بکله شهرهایی را بنا، و بازسازی وآباد کردند و در پیمانها قید کردند که آتشکده ها باقی می مانند. (مقدسی و مسعودی) مؤرخین معروف نوشته اندکه تا زمان آنان استاد دانشگاه تهران بوده و بحدی تب غربزدگی او شدت پیدا کرده، تحث تأثیر ناسیونالیسم کور با تمام آثار عرب مبارزه نموده و افسانة کتاب سوزی ایران و مصر را در سال 1264زنده کرده و خیلی شدیدتر ار سرجان ملکم قهرمان استعمارگریهای انگلیس در ایران و هند این افسانه را پروبال داده است.

در

سالهای اخیر عوامل استعمارگران غربی افسانة کتابسوزی فاتحان مسلمان را در کتابهای تاریخ و رمان و منطق و فلسفه نشان داده اند و در دانشگاه کلکته هتدوستان در اوراق امتحاناتی که بالغ بر چند هزار برگ بوده حل مغالطه ذیل را مطرح کرده اند: «اگر کتابها موافق با قرآن است ضرورتی به آنها نیست و اگر موافق نیست همه را بسوزانید».

در

ایران دکتر علی اکبر سیاسی در کتاب مبانی فلسفه برای سال ششم دبیرستانها که هر سال دهها هزار نسخه در اختیار دانش آموزان قرار می گرفت نوشته است: «ممکن است قیاس استثنائی در عین حال منفصله و متصله یعنی مرکب باشد مثال انگونه قیاس قول معروف منسوب به پیشوای عرب استکه چون خواست سوزاندن کتابخانة ساسانیان را مدلل و موجه کند چنین استدلال کرد:‌ «این کتابها یا موافق قرآنند و یا مخالف آن، اگر موافق قرآنند وجود شان زاید و اگر مخالف آن هستند نیز وجود شان زاید و مضر، و هر چیز زاید و مضر باشد باید از بین برود پس در هر صورت این کتابها باید سوخته شوند». و در سال 1324فریاد پزشکی در مجله تن درست شمارة دوم طنین انداز گردید که فاتحان عرب کتابخانة ملی ایران را آتش زده اند و دارالعلم جندی شاپور را از بین بردند.

و

معلوم نیست در عصری که خواندن و نوشتن ویژة موبدان و شاهزادگان و مقربان در باری بوده (کتابخانة‌ملى) چگونه وجود داشته ودارای چه معنایی بوده است؟ و جندی شاپور علاوه براینکه دارالعلم نبوده و یک مرکز پزشکی بوده بهنگام فتح ایران کوچکترین آسیبی به آن نرسیده و فعالیت آن تا قرن سوم و چهارم هجری ادامه داشته و خلفای عباسی در دربار خویش از فارغ التحصیلان این دانشکده پزشکی امثال ابن ماسویه هاو بختیشوع ها استفاده می کردند و بعد از تأسیس حوزه علمی عظیم بغداد این دانشکده تحت الشعاع واقع گشته و تدریجاٌ از بین رفته است.

خلاصه

از افسانه کتابسوزی ایران ومصر تا گذشت ششصدسال پس از فتح ایران و مصر هیچکسی سخنی به میان نیاورده و در کتابی ننوشته است پس این مطلب در تاریخ اصل و اساسی ندارد و چنانکه توضیح دادیم افراد مغرضی از مسیحیان و یهودیان بعد از شکست در جنگهای صلیبی و به منظور جبران شکستهای مادی و معنوی این افسانه را ساختند و چند نفر از نویسندگان مسلمان نیز ناآگاه از این توطئه این افسانه را بازگو نمودند و بعدها در جوّ مه آلود سیاستهای استعماری امثال جرجی زیدان مسیحسی و نولدکه و سرجان ملکم انگلیسی و پورداود غربردة ایرانی پر و بالی به این افسانه دادند و در سوالات امتحانی دانگشاهها و بخش منطق مبانی فلسفه گوشه ای از این افسانه را با درود صلوات در افق اذهان جوانان ایرانی و هندوستانی ظاهر نمودند و در مقابل این افراد مغرض و ناآگاه دانشمندان محقق غربی مانند بتلر و گوستاولو و الکساندر مازاس و یل دورانت و دانشمند و محقق اسلامی علامه شبلی نعمانی درکتابخانه اسکندریه و دکتر محمد حسین هیکل در فاروق اعظم و عقاد دریعبقریه و استاد مطهری در کتابسوزی ایران و مصر با دلایل بسیار روشن و یقین بخش شایعة کتاب سوزی فاتحان مسلمان را بشدت تکذیب کرده اند.


 

[1]

- جرجی زیدان، تمدن اسلام: 2/65.

[2]

- شبلی نعمانی، کتابخانة اسکندریه، ص: 16-18.

[3]

- ابن خلدون، مقدمه، جلد اول، ص: 1002.

نظرات 2 + ارسال نظر
نار دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

سیلام...مطلبات خیلی توپ بیدا...شیرینی!!!

نار جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:06 ب.ظ http://ran-haskik.persianblog.ir/

کو شیرینی من؟شد به توان 2ها...شیرینی و عیدی هم اضافه شد!!!

حتما .ولی خوب عیدی ما رو کی میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد