مایه اصل و نسب در گردش دوران از اوست دایمآ خون میخورد تیغی که صاحب جوهرست
آهن و فولاد از یک کوره آید برون آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
نا کسی گر کسی بالا نشیند عیب نیست روی دریا خش نشیند قعر دریا گوهراست
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
کره اسب از نجابت در تعاقب میرود کره خر از خریت پیش پیش مادر است
شصت وشاهد هر دو دعوای بزرگی می کنند پس چرا نگشت کوچک لایق انگشتر است